داشتم می رفتم سوپری سر کوچه . شیوا :بابا جون بیا بریم "آ نیکخواه "تخمه بخریم . از این تخمه ها بچه ها می خورن . بابا بریم گه ( بریم دیگه )
^ 356 روز و 0 ساعت قبل - آخرین تغییر : [غزل صداقت] 354 روز و 14 ساعت قبل
××بلای آسمونی××، طیبه♥علی، ... 1 فرد دیگر ... زهرا -شاپرک، غزل صداقت
یه مدت بود صبح ها که می خواستم برم سر کار شیوا می گفت : با هم بریم آقا نیکخواه سلام کنیم . بغلش می کردم و می رفتم تا سوپری سر کوچه . تا چشمش می افتاد به پاستیل " شیبا " دستشو به طرف اون دراز می کرد . گفتم : تو اومدی به آقا نیکخواه سلام کنی یا به " پاستیل شیبا " - خاطرات دکتر بالتازار